نگاهی به «تئاتر کاربردی» به عنوان ابزار قدرتمند ارتباطی و بیانی(بخش دوم)
تئاتر کاربردی در کجا یافت میشود؟
ایران تئاتر: متن حاضر بخش دوم از کتاب «تئاتر کاربردی؛ موردپژوهیهای بینالمللی و چالشهای عملی» است که توسط علیظفر قهرمانینژاد ترجمه و به مناسبت برگزاری دهمین جشنواره بینالمللی تئاتر خیابانی مریوان از سوی انتشارات نمایش منتشر شده است. این بخش به نظریه ها و تاریخچه تئاتر کاربردی میپردازد.
تئاتر آموزشی (TIE). گروه تئاتر بریتانیایی شهروندان کارتن خواب ، تئاتری آموزشی به نام وطن و غربت اجرا میکند و به مسئلهای میپردازد که «در سالهای اخیر در صدر امور سیاسی بریتانیا قرار گرفته و آن معضل مهاجران و پناهجویان است» (جکسُن، 2005، ص 114). این نمایش آمیزهای است از قصه عامیانهای مربوط به کشور اتیوپی و داستان یک پناهجوی جوان اتیوپیتبار در انگلستان. دختری به نام تری که راوی نمایش است، وقتی با این مرد جوان و فرهنگ او آشنا میشود از جهل به آگاهی میرسد، اما دیگر برای همدلی کردن دیر شده و پسر خودکشی میکند. پس از اجرا، تماشاگران به چهار گروه تقسیم میشوند و هر بازیگر با یکی از گروهها کار میکند تا بلکه پایان مثبتتری برای نمایش پیدا کنند. سپس جلسه تئاتر مجادله برگزار میشود و در آن بازیگران و دانشجویان داوطلب، پس از بازتفسیر صحنهها «پایانها»ی بدیل را محک میزنند.
تئاتر مردمی. یک اجرای تئاتر مردمی به تسهیلگری جولی سالوِرسن و به سفارش صلیب سرخ کانادا به موضوع مینهای زمینی میپردازد. متن نمایش در قالب دلقکبازی نوشتهشده و در مورد این است که «جوانان کانادایی در برخورد با مینهای زمینی چه میکنند» (سالورسن، 2000، ص 27). «در بحث مسئله اجرا بیشتر اعضای گروه معتقد بودند که دلقکها باعث شدند تا دانشآموزان به شکلی آگاهانه واکنشهای متعدد و گاه متناقض خود را نسبت به قصهای که نقل میشود، بشناسند و اصلاح کنند» (صص 71 ـ 70). حاصل کار نمایشی است به اسم بوم که توسط گروه سیزده نفره دانشآموزان دبیرستانی و با مشاورهی کارگردانی مقیم تورنتو و اصالتاً اهل سارایِوو تمرین میشود و به اجرا درمیآید. در دل نمایش این سؤال نهفته است: «شاهد بودن به چه معناست؟» نمایش برای تماشاگران مختلف اجتماع و مدرسه اجرا میشود و در نشریه نقد تئاتر کانادا نیز چاپ میشود.
معلم: «اگه چیزی رو بهت بگم که دوس نداری بشنوی، چیکار میکنی؟»
دلقک اول: «مربوط به اخبار دیروزه؟»
دلقک دوم: «چیه؟ از خودت در میاریش یا حقیقیه؟»
جولی سالورسن، 1999، ص 64
تئاتر شورایی (TO). در سال2000 گروه تئاتر هدلاینز نمایش شرکت درون ما را در شهر ونکوور اجرا میکند. تماشاگر به مدد تکنیک «پلیس درونِ » آگوستو بوال ـ راهبردی در تئاتر شورایی که صداهای سرکوبگرِ درون را نمایشی میکند ـ قصهای شخصی را انتخاب میکندکه یک زن فعال اجتماعی نقل کرده و در مورد وسوسه خرید شلواری جین با مارک گَپ است. تسهیلگر در لحظه وسوسه، نمایش را متوقف میکند و تماشاگر، صدای شرکتی میشود که درون شخصیت اصلی است. در این راهبرد، تماشاگران داوطلب توسط «جوکر » (اصطلاح بوال به جای تسهیلگر) به روی صحنه دعوت میشوند و دست به عمل میزنند. تماشاگران پس از مداخلههای فراوان اذعان میکنند که شرکتهای بزرگ برای جلب مشتری به چه ترفندهایی متوسل میشوند و با علم به این امر، چگونه میتوان صدای این شرکتها را که نیرویی سرکوبگرانه دارند، فرو نشاند .
تئاتر برای آموزش بهداشت (THE). هیچکس اندامهای پیر مرا نمیخواهد ، نمایشی است از گروه تئاتر تارگت که مردم را به اهدای عضو ترغیب میکند. «نمایشنامهنویس» این تئاتر اعضای گروه و کارگردان آنند. آنان ابتدا مصاحبههایی با اهداکنندگان عضو، متقاضیان پیوند عضو، خانوادههای ایشان و کارکنان امور پزشکی انجام میدهند. مصاحبهها مکتوب و صحت آنها بررسی میشود، سپس به مدد بداههسازی به چند صحنه نمایشی تبدیل میگردند و به دغدغههای مهم این موضوع میپردازند. بنیاد کلیهی کانادا از این گروه درخواست کرد تا به این مسئله بپردازد و بابت آن بودجه قابل توجهی در اختیارش گذاشت. گرچه هدف این نمایش آشکارا آموزش است، ولی چون تماشاگران با شخصیتها همذاتپنداری میکنند با مقدار زیادی طنز و شوخی عرضه میشود. تسهیلگر بحثِ پس از اجرا، کسی است که پیوند عضو روی او انجام شده و از تجربه شخصیاش در آن بحث استفاده میکند، بازیگران نیز تجربههای خود را از خلق نمایش بیان میکنند (ساکستُن و میلر، 2006، صص 132 ـ 133).
تئاتر برای توسعه (TfD). نمایشی به نام دوخینی (زنی در رنج) توسط گروه تئاتر پاکستانی آجوکا اجرا میشود و به معضل ذیل میپردازد:
... زنان فقیر بنگلادشی که با وعدهی واهی «زندگی بهتر» از راه هند به پاکستان قاچاق میشوند، آنجا در ازای بالاترین مبلغ پیشنهادی بهعنوان روسپی بهفروش میرسند. عقیده غالب این است که هرگز متجاوز / مشتری جنسی مقصر نیست، بلکه زنی مقصر است که به او تجاوز شده یا مجبور به تنفروشی شدهاست. او مسئول «ریختن آبرو»ی خانواده است و چون خانواده را «سرشکسته» کرده، خویشاوندان هرگز راضی به بازگشت او نخواهند بود (افضل خان، 2001، ص 67).
پایان خوشی در انتظار زنان این نمایش نیست؛ آنها در رؤیای بازگشت به خانوادهاند ولی اسیر بردگی و روسپیگری اجباری بهدست دلالانی شدهاند که آنها را در ذلالت و نومیدی نگه داشتهاند. این نمایش در سال 2000 در کشورهای پاکستان، هند و نپال برای نزدیک به ده هزار نفر اجرا شد.
تئاتر زندان. زنان سفر برنامه یک هفتهای تئاتری و نمایشی است که توسط گروه انگلستانی تئاتر گیز برای زنان زندانی و نگهبانان آنان تسهیلگری میشود. برنامه با اجرایی در مورد زنی به نام اِلی آغاز میشود که از چرخهی مشقت، جرم و زندان خارج شدهاست. اِلی به زندگی گذشتهاش مینگرد و برههها و لحظات مهم تغییر را دوباره میبیند: اولین بار که خانه را ترک میکند، اولین باری که مرتکب جرم میشود، زمانی که مادر میشود و اولین محکومیتش به زندان. در سراسر این نمایش، از تماشاگران دعوت میشود تا نقابهای مختلفی را که اِلی درطول زندگی بهصورت زده، نقشهای مختلفی را که بازی کرده و قصههای مختلف زندگی او را مورد توجه قرار دهند. تماشاگران بهعنوان کارشناسان زندگی اِلی به خدمت گرفته میشوند، لحظات سرنوشتساز زندگیاش را تحلیل میکنند، احساسات و عواطف درونی او را بررسی میکنند و به این میاندیشند که لحظات گذشته چه تأثیری بر حال و آینده او نهاده است. این اجرا به اقامت چهار و نیم روزه بعدی گروه سرعت بخشید.
تئاتر اجتماع بنیاد. نه نوجوان با همکاری کارگردان هنری و نمایشنامهنویس گروه تئاتر مِد ، نمایشنامهای اجتماعی به نام لُریکام نوشتهاند. گروهی سی و دو نفره که نوزده تن جوان و بقیه بزرگسال هستند آن را اجرا میکنند. این نمایش از آهنگساز، رقص آرا ، طراحلباس و هنرمند تجسمی حرفهای نیز بهره میبرد. در این برنامه، دانشآموزی مشارکتکننده در مورد نحوه خلق نمایش چنین میگوید:
برای شروع ... عبارت «وقتی هنوز رقص و زمان وجود دارد» را به ما دادند و ما را با شخصیتهای تام و اِمی آشنا کردند ... ما ابداع کردیم، بداههسازی کردیم، نوشتیم و بحث کردیم تا اینکه با شخصیتها مثل دوستان قدیمی خودمان مأنوس شدیم.
لُریکام نمایشی است که تجربههای دو نسل را در منطقهای به نام دارتمور مقایسه میکند. ساختن یک آب انبار بین اعضای اجتماع اختلاف ایجاد میکند و منجر به رازی سر به مهر میشود. «کارگردان» با استفاده از قرارداد ساخت یک فیلم مستند درباره این آب انبار، تاریخی که زیر ظاهر تاریکش پنهان مانده را افشا میسازد. این نمایش که در حکم تجلیل از تاریخ محلی بود، طی ماه مارس سال 2006 در تجمعگاههای روستایی دارتمور به اجرا درآمد.
تئاترِ موزه. در تابستان 2006 در موزه اسمیتسونیَن واشنگتن، در بخشی از نمایشگاه حمل و نقل، دختر موطلایی جوانی که به شیوه دهه 1950 لباس پوشیده، درمیان اتومبیلها، اتوبوسها و کامیونهای آن زمان دیده میشود. او بازدیدکنندگان را جمع میکند و به آنها میگوید که خیلی هیجانزده است زیرا قرار است نامزدش به نمایشگاه بیاید و امیدوار است اتومبیلی از آنجا بخرد. نامزد او از راه میرسد، ولی معلوم میشود که این والدین او هستند که ماشین میخرند و در دفتر مدیر نمایشگاه درحال امضای اسناد هستند. درحالیکه این دو منتظر والدین هستند، از گفتوگوی میانشان میفهمیم که در دهه 1950 حمل و نقل در یک شهر کوچک آمریکایی چه نقش عمدهای داشتهاست. پس از اجرای این تفسیر تاریخی، بازیگران از نقش بیرون میآیند و تماشاگران را که غالباً مایل به طرح تجربیات آن دوره خود شدهاند، مشارکت میدهند. (ساکستُن، 2006)
تئاتر خاطره. از همکاری پنج دانشجوی بازیگری دانشگاه نیویورک و هشت عضو گروه تئاتر جاسا نمایشی در قالب تئاتر خاطره با نام سنِ خودم را بازی میکنم شکل گرفت. این پروژه روابط میان دو نسل مختلف را بررسی میکند: «پیر و جوان، پدربزرگ / مادربزرگ و نوه، دنیا دیده و دانشآموز ... زمستان و بهار» (فلانزر، 1992، ص 122). صحنههایی که این گروه بینانسلی خلق کردهاند شامل آیینگذار (ترککردن خانه، تصمیم به مردن) میشود و در آن «زوجی سالمند متوجه میشوند که نوهشان مبتلا به ایدز است ... و مادری سالمند بر سر اینکه حق دارد به سبک خودش زندگی کند با دو فرزند میانسال خود در جدال است» (ص122). از فرایند این نمایشسازی میآموزیم که پیر و جوان نیازهای مشترک و «میل به ارتباط با یکدیگر» دارند (122).