در حال بارگذاری ...
رضا دانش پژوه نویسنده، کارگردان و مترجم

تئاتر و باور مخاطب «لذت باور تئاتر»

مرداد آمد و ماه یادآور خاطره ها و خلق ها و اندیشه گری آمد و  برآن شدیم تا به سراغ هنرمندان و علاقمندان به هنر تئاتر برویم و از آنها در مورد "رسانه و مخاطب پذیری تئاتر" گپ و گفتی خودمانی داشته باشیم و در ابتدا نوبت به رضا دانش پژوه رسید. دانش پژوه فارغ التحصیل رشته مدیریت در هندوستان و عضو فعال آکادمی تئاتر و فیلم هندوستان و نویسنده و کارگردانی یاسوجی مقیم تهران که در جشنواره های فجر به علت تسلط بر زبان انگلیسی همراه خوبی بود و هست برا هنرمندان تئاتر ایران و استان و کانال ارتباط با گروههای خارجی حاضر در جشنواره و ازش خواستیم در این زمینه یادداشتی به یادگار بنویسد.

به گزارش  تئاتر کهگیلویه و بویراحمد-رضا دانش پژوه؛ اگر رویکرد نگرش مخاطب را به تئاتر در شیوه برخورد مخاطب با آن به عنوان یک پهنه پرسوال بررسی کنیم، نکته مهمی در ارزیابی چینش های فکری مخاطب هویدا می شود که مهمترین بخش آن را باور مخاطب تشکیل می دهد.  مخاطب گمان می برد همچنان صحنه تئاتر موثرترین راه شور و شعف نمایشی ست که تجربیات شگرفی را می تواند به بار بنشاند. اما این باور تا چه اندازه منطقی و تا چه اندازه به خاطر قدرت تئاتر غیر قابل کنترل است؟ مخاطبی که مسافتی را طی می کند و آگاهانه برای دیدن تئاتر بلیت تهیه میکند کاملا مسلط به مسیر رفتاری است. او در سالن نمایش همچنان واقف است که بازیگران و عوامل تئاتر در پشت صحنه در حال آماده شدن برای ورود به صحنه هستند. او متوجه است که موبایلش را خاموش کند. همچنین او تاریکی پیش از شروع نمایش را امری بدیهی می داند. اما با ورود بازیگران به صحنه و شروع کار گروه او کم کم منطق های پیشین را فراموش می کند و هیچ چیز بجز ایجاد ارتباط اولیه و همراهی با شخصیت های داستان برایش اهمیت ندارد. اگر او موفق به ایجاد ارتباط شود قاعده از پیش طراحی شده را زیر پا می گذارد و اسیر حوادث صحنه می شود. او کم کم باور می کند یک رویداد مقابل چشمان او در حال بروز و پیشروی است به طوری که برای چند نفر از آنهایی که روی صحنه هستند ایجاد مخاطره می کند. او چیدمان های دراماتیک رویداد را جزء به جزء با پس و پیش صحنه های قبل و بعد پیوندهای ذهنی می زند و سلسله داستان های صحنه ها را در قالب یک داستان کلی تجزیه و تحلیل و بسته بندی می کند. این احتمال می رود در اجرایی که مخاطب غرق داستان است به دلیلی عامدانه از سوی خود عوامل تئاتر و یا دلیلی ساده با یک فاصله گذاری روبرو شود، اما او باز به سرعت به داستان باز می گردد. مخاطب الزامات تئاتری را با تجربه های دیداری و مکرر تئاتر پذیرفته است. این پذیرش به نحوی ست که از نظر او افتادن بازیگر از روی صندلی شاید اشتباه فاحشی حین اجرا در مقابل تماشاگران باشد، ولی او به  طراحی صحنه خانه ای در تئاتر که دو دیوار دارد و سقف ندارد به عنوان یک قرارداد شبیه سازی شده تئاتری پایبند است. مخاطب در رویارویی با بازیگری که منطقی از همان دنیای مخاطب بر صحنه رفته است حس دوگانه ای دارد. این حس برخواسته از تداوم داستان روی داده در صحنه تئاتر و جریان تجزیه شخصیت واقعی از نمایشی ست. این تجربه به کرات دیده شده است که مخاطب شکل صحنه ای بازیگر را بیشتر به خاطر می سپارد تا شکل واقعی بازیگر را به عنوان بخشی از اجتماع به شکل معمول و شهروند. مخاطب این ارتباط میان خود و داستان تئاتری را مدیون آموزه های تئاتری ست که در طول زمان های مختلف از آن بهرمند بوده است. هر چه سطح این آموزه ها به شکل قرارداد و پیش فرض ها بیشتر با او در میان گذاشته شود، گستره تئاتر می تواند در اندازه متنوع تری داستان سرایی کند. باور مخاطب بر اساس تکرار و تمرین های بصری قواعد اجرایی تئاتر پرورش یافته و هر چقدر این تجربیات بصری بیشتر شود سهم مخاطب در باور تئاتر و وقایع آن بیشتر می شود. این الزامی بر تئاتر برای رشد است. از آنجایی که بشر موجودی شرطی ست، آموزه های اجرایی تئاتر را به تدریج می پذیرد. گاها این پذیرش شکل وام گیرنده گی از تجربیات مخاطبان پیدا می کند. به این شرح که مخاطب با پیوستن به جریان مفرح مخاطب تئاتر بودن، بلاشرط تمام قواعد تئاتر را می پذیرد. اقدامات مسولیت پذیرانه مخاطب در همکاری با  جریان اجرای نمایش، به منزله همان باور مخاطب در تعاملی بودن اجراکنندگان نمایش و تماشاگران نمایش، برای انجام رویداد تئاتری ست. اگر این تعامل حضوری به هر نحو، از سوی دو طرف برقرار نگردد قطعا نمی توان آن را یک نمایش نامید. چرا که اجرای نمایش قطعا نیازمند به مخاطب است. مخاطب رویکرد مواجهه با نمایش را با قراردادهایی مرتبط می داند که قبلا درباره آن و چگونگی آن اطلاعات لازم را بدست آورده است. هر چه دامنه این قراردادها بیشتر شود، بستر برای ارائه شیوه های نوین اجرای تئاتری فراهم تر می شود. تکرار معنی دار قراردادهای اجرای تئاتری تبدیل به باور قواعد اجرای تئاتری می شود که دامنه این باور منجر به کشف و شهود زاویای کمتر گفته یا ناگفته متون نمایشی می شود. این یک تهعد تئاتری ست که با الهام از جنبه های متعدد و شیوه های مختلف اجرای تئاتری مخاطب را با زبان های ناگفته تئاتری آشنا کرد و نباید  به خاطر این بیگانگی مفرط، مخاطب را  از  شیوه های اجراهای کشف نشده،  محروم کرد. این رسالت تئاتر است که دریچه های تازه را بر متون بگشاید و تجارب ارزنده شیوه های نوین ارتباط با مخاطب را با شگفتی اجراهای جدید در هم آمیزد. تئاتر باید ریسک این  مخاطره را بپذیرد.

 ویرایش خط ارتباطی میان مخاطب و عوامل  نمایش الزاما از جریان تداوم بصری مخاطب گذر می کند. چرا که  او با شناخت قواعد اجرای تئاتر، آهسته  آهسته  برای سوالات متفاوت خود پاسخ های منطقی پیدا می کند و در هنگام اجرای نمایش راه را بر هر سوالی خارج از داستان نمایش می بندد. او واقف می شود که لذت دیدن نمایش در همان لحظات است. لحظاتی که نه گذشته هستند و نه آینده. لحظاتی که به ترتیب ثانیه ها پشت سر هم قرار می گیرد و ما به آن زمان حال استمراری می گوییم.




نظرات کاربران