در حال بارگذاری ...
رضا شریعتی

نمایش "بوآل" در مواجهه با تئاتر معنا پیدا می‌کند

تماشاگر بوآل تماشاگری است که در مواجهه با تئاتر معنا پیدا می‌کند چرا که خود قرار است به اجرا معنا ببخشد.

به گزارش تئاتر کهگیلویه و بویراحمد به نقل از خبرگزاری کتاب ایران "ایبنا" آگوستو بوآل، نویسنده و کارگردان تئاتر اهل برزیل از اوایل دهه ۱۹۷۰ سبکی جدید در تئاتر را بنیان گذاشت و تحولی در تئاتر ایجاد کرد که از آن به عنوان "تئاتر سرکوب شدگان" یاد می‌شود. این شیوه شکل‌ها و تکنیک‌های مختلفی دارد؛ در واقع بوال مرز بین تماشاگر و بازیگران را بر داشت از این رو که مردم فرصتی پیدا کنند تا با مشارکت خلاقانه روی سوژه نمایشی کارکنند. تئاتری که بوال اجرا می‌کند فرصتی عملی برای همه شهروندان بود که هم بتوانند تماشاگر کنش خود باشند و هم عملی انجام دهند. این امر سبب می‌شود اگر شهروندی در رفتار خود نقص و نارسایی دارد آن را اصلاح کند. در خصوص تماشاگران تئاتر آگستو بوآل رضا شریعتی پژوهشی انجام داده و آن را در قالب کتابی تحت عنوان "تماشاگر بوآل" منتشر کرده است. ما با این نویسنده درباره تئاتر بوآل، تماشاگران تئاتر سرکوب شدگان و محتوای این کتاب گفت‌وگویی انجام دادیم که در ادامه می‌خوانید.

ابتدا بفرمایید چرا سراغ نگارش کتابی درباره تماشاگران و جایگاه تماشاگران در نظریات بوآل رفتید؟

پیش از آنکه من به سمت چنین موضوعی بروم کسانی بودن که تماشاگر تئاتر را مورد پژوهش قرار دادند. هیچ کدام از ما هیچ گاه نه شنیدیم و نه خواهیم شنید که در رسانه‌ها خبری دست به دست شود دال بر اینکه تئاتری در کتابخانه قدیمی پیدا شده یا از دل خاک بیرون آمده است مثل سایر آثار تاریخی، هنری و ... اما اتفاق جایی رخ می‌دهد که تماشاگری ایستاده یا نشسته چیزی را به صورت زنده تماشا می‌کند؛ چرا که وجه اجتناب ناپذیر تئاتر زنده بودنش است. تماشاگر همان عنصر مهمی است که به تئاتر زندگی و حیات می‌بخشد و تئاتر را دنباله‌دار می‌کند. تئاتر در آن واحد بدون یک یا دو عنصر تشکیل دهنده‌اش می‌تواند معنای تئاتر پیدا کند ولی بدون تماشاگر ممکن نیست.

جایگاه تماشاگر در تئاتر و نظریات بوآل کجاست و چه تفاوتی با تماشاگران در سایر تئاترها دارد؟

مساله‌ای که در خود این پرسش وجود دارد این است که ما با دو نوع تماشاگر روبه‌رو هستیم. یک تماشاگر معروف، آنهایی که در زمان و مکان خاصی برای دیدن اتفاقی به نام تئاتر دعوت شده و می‌رفتند که باید تا پایان این رویداد در سکوت مطلق به سر می‌بردند چرا که ممکن بود حواس بازیگر را پرت کنند و باعث وقفه در تئاتر شوند. این گونه تماشاگر به بهای مشخصی کالایی به نام تئاتر می‌خرید، و در عوض این خرید ممکن بود چند قطره اشک بریزد یا لبخندی بزند. اجراهای بوآل زمان و مکان مشخص نمی‌شناسد، تماشاگر بوآل همان جایی است که قرار است اجرایی اتفاق بیفتد. تماشاگر بوآل تماشاگری است که در مواجهه با تئاتر معنا پیدا می‌کند. چرا که خود قرار است به اجرا معنا ببخشد. جمع‌گرایی و شورا محوری از مهمترین عناصر تشکیل‌دهنده نظریه بوال در تئاتر است. بهترین بستر برای این مهم جمع تماشاگرانی است که بوال تئاتر را به میان آنها می‌برد نه اینکه طبق روال معمول تماشاگر را به تئاتر دعوت کند. بوآل تئاتر را به تماشاگر واگذار می‌کند تا خود راهی برای برون رفت از معضل و مشکلی پیدا کند که قرار است تئاتر حول محور آن بچرخد. در این چرخه و بده بستان اتفاقی مهم رخ می‌دهد و تماشاگر به تماشا بازیگر تبدیل می‌شود، کسی که صرفا تماشاکننده نیست. کنش‌گری که اتفاقات را پیش می‌برد و در بسیاری مواقع به سرانجام دلخواه می‌رسد.

تئاتر چگونه می‌تواند به مردم و جامعه کمک کند؟

قبل از پاسخ به این سوال باید این نکته را مد نظر داشته باشیم که منظور شما از تئاتری برای مردم با شعاری که بعضی جشنواره‌ها به عنوان تئاتر برای مردم سر می‌دهند فاصله زیادی دارد.

در نگاه اول خود تئاتر به عنوان پدیده‌ای اجتماعی از خمودگی و شکل خسته کننده‌اش فاصله می‌گیرد و از شکل کنسرو شده و آماده مصرف صرف‌اش خارج می‌شود. تئاتر نفس می‌کشد و جانی دوباره می‌گیرد. در این شکل از تئاتر فاصله بین تئاتر و مردم به کمترین حد ممکن می‌رسد و نگاه نظارتی به آن رنگ می‌بازد.

 مهمترین کاری که بوال انجام داد این بود که تئاتر را به صاحب اصلی خود یعنی مردم بازگرداند. همچنین تئاتر را از یک پدیده دور از دسترس برای همگان خارج کرد. تئاتر نه به عنوان مهمترین بستر برای گفت‌وگوی مردم با یک دیگر و مردم  با صاحبان قدرت شد بلکه به عنوان یکی از مهمترین بسترهای گفت‌وگو توانست مردم را با مشکلات‌شان رودرو کند. ما باید بپذیریم که در میان همه هنرها مردم بیش از همه با تئاتر بیگانه هستند. اتفاقا تئاتر مردمی که هم اجراکنندگانش و هم موضوعش از دل مردم بر بیاد می‌تواند نقطه خوبی برای آشتی و آشنایی بیشتر مردم با تئاتر شود.

در مقدمه کتاب «تماشاگر بوآل» مطرح می‌کنید که در تئاتر بوآل تماشاگر تبدیل به عنصر پویا در تئاتر می‌شود؛ اساسا چه نیازی به این تبدیل شدن است؟ و آیا در این صورت مفهوم تئاتر تغییر می‌کند؟

برای همه قابل درک بودن یعنی واقع‌گرایی، شکلی از تئاتر که بوآل با مردم عادی آن را به عینیت تبدیل می‌کند. او به دنبال ارتباطی دو سویه است و اجراکننده را از تماشاگر جدا نمی‌داند. این بوآل نیست که تماشاگر را از بازیگر جدا نمی‌کند بلکه روند و شمایل اجرا طوری است که نمی‌شود جدای‌شان کرد، چرا که زندگی و تئاتر در هم آمیخته می‌شوند و تا جایی که نمی‌شود نه بازیگر را از تماشاگر و نه تئاتر را از زندگی جدا کرد. تماشاگر ناخواسته وارد بازی می‌شود چرا که خواستش او را به بازی می‌کشاند، حرف می‌زند، گفت‌وگو کرده و مجادله می‌کند؛ و وقتی به خودش می‌آید می‌بیند که دارد درباره مشکل خود، خانواده‌، محله‌، شهر، کشورش و... حرف می‌زند و دنبال راهکار می‌گردد. تنها این گونه موقعیت تئاتری چنین قدرت مطالبه‌گری و پرسش‌گری را به یک آدم عادی می‌دهد.

مفهموم تئاتر که تغییر نمی‌کند، تئاتر به جایگاه اصلی و نسبت واقعی‌اش بر می‌گردد، منظورم فاصله اصلی با مردم است. تئاتر بوآل یکی از معدود تئاترهایی است که تماشاگر این همه راحت با آن برخورد می‌کند.

 در بخش دیگری از کتاب نوشتید که هدف بوال رسیدن به تئاتری بود که تنها هدفش خواست مردم باشد؛ آیا به چنین تئاتری رسید؟ و توانست آن را رواج دهد؟

بله بوال در مقطعی که نماینده مجلس برزیل بود توانست از طریق تئاتر شورایی چندین قانون که خواست خود مردم بود را در مجلس به تصویب برساند.

در سطح بین‌الملل بسیار از این شیوه استفاده می‌کنند و در بسیاری از کشورها تئاتر شورایی را در بخش آموزش، قانون‌گذاری، بهداشت و درمان، تقویت اجتماعی و مدیریت جدی گرفته‌اند و از آن بهره می‌گیرند. بسیاری از مراکز درمانی و روانی در کشورهای اروپایی از شیوه‌های بوآل برای بهبودی بیماران استفاده می‌کنند. در آفریقا برای رسیدن کارگران به حق واقعی‌شان و در ایران دوست خوبم علی ظفرقهرمانی سال‌هاست که در بسیاری از زندان‌ها و دیگر مراکز از طریق تئاتر شورایی به مشکلات و معضلات آنها می‌پردازد و تئاتری به همین عنوان را راه انداخته است.

در کتاب "تماشاگر بوآل" از کودتای برزیل سخن گفتید و این که بوآل پس از دومین کودتای کشور خود تئاتر را بهترین بستر برای تغییرات سیاسی و اجتماعی دانست. اصولا بوآل سعی در روی صحنه آوردن مخاطب و درگیر کردن آن با نمایش بود؛ حضور تماشاگر روی صحنه به عنوان بازیگر چگونه سبب این تغییرات می‌شد؟

بوال تماشاگر را به تئاتر دعوت نمی‌کرد که صحنه‌ایی برایشان تدارک ببیند؛ برعکس آن چیزی که می‌دانست دغدغه مردم است را با آنها در میان می‌گذاشت. تماشاگر بوال تماشاگر عادی نیست. روش اجرای تئاتر بوآل اینگونه است که هر مکانی می‌تواند تبدیل به صحنه اجرا شود. از جمله مکان‌های بازپروی، زندان‌ها، کارگاه‌های تولیدی، رستوران‌ها، بازار و... مشکلات و موانع موجود در این مکان‌ها دلیل اجرا در همان مکان با ساکنان همان جا می‌شود، ساکنانی که خود مشکل‌شان را می‌دانند اما از راه غلبه بر آن اطلاع ندارند. اجرای این شکل از تئاتر آنها را برای پیدا کردن راهکار مناسب هدایت می‌کند.

به نظر شما چرا اجرای تئاتر به شیوه بوآل کمتر یافت می‌شود؟ همانطور که خودتان نیز در کتاب مطرح کردید حکومت از طریق تئاتر خواسته‌های خود را به مردم تحمیل می‌کرد؛ نمی‌توان چنین تصور کرد که وجود مخاطب فعال باعث مطالبه‌گری در برخی امور می‌شود و در نتیجه سران کشورها با این شیوه مخالفت می‌کنند؟

حکومت‌ها همیشه شکلی از تئاتر را تقویت می‌کردند که بتوانند تماشاگران محدوی را در تاریکی و محیطی سر بسته، سفت و محکم گروگان گرفته تا در زمان تعیین شده خود را به تماشاگر تحمیل کنند؛ تماشاگری که مثل پیک‌نامه رسان فقط حامل پیامی است که قدرت حاکمه از طریق تئاتر آن را به او تحمیل کرده است. این شکل از تئاتر در پهنه بسیار وسیع آگاهی بخش است و در هر حوزه‌ایی آموزشی بوده و اصل روشنگری است. هر جا بساط این تئاتر پهن شود قطعا آدم‌ها و ساکنان آنجا مشکلاتی برای رسیدن به وضعیت بهتری دارند و عده‌ایی باید پاسخگوی این موانع باشند.




نظرات کاربران