نظری به نمایش «دو خاطره خیس» به کارگردانی رحیم قرایی و مسلم نارکی از گچساران
نبرد دوگانه و موازی
بهنام حبیبی: زن و شوهری در آبادان در زمان پیش از آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، درباره بچهدار شدن، بحث میکنند. مرد که از آغاز جنگ و مشکلات مربوط به آن برای خانوادهاش میترسد، در پی آن است که همسرش را راضی کند تا نوزاد را به دنیا نیاورد.
روزها و ماههای پیش از آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، مدت زمانی است که شاید بیشتر مردم ایران، از شرایط نگرانکننده مردم خوزستان از تحرکات ارتش عراق پشت مرزهای ایران، آگاه نباشند. در این میان، زن و شوهری آبادانی، با آگاهی از احتمال یورش ارتش عراق به خاک ایران، برای رفع نگرانی خود از به دنیا آمدن فرزندشان با یکدیگر بحث میکنند. این روزهای پراضطراب، در نمایش «دو خاطره خیس» از گچساران به تصویر کشیده شده است. این نمایش به نویسندگی «اورنگ نارکی» و کارگردانی «رحیم قرایی» و «مسلم نارکی» روز پنجشنبه ششم بهمن در تالار ناظرزاده کرمانی مجموعه ایرانشهر روی صحنه رفت.
زوجی آبادانی در روزهای نزدیک به آغاز یورش بعثیها به ایران، با لحظهلحظه نگرانیهای آغاز این جنگ خونین، دست و پنجه نرم میکنند. زن، باردار است و در انتظار تولد فرزندش لحظهشماری میکند. مرد در نگرانی دوگانه آغاز حمله عراق، و تولد فرزندش و نابسامانیهای مربوط به آن درگیر است. مرد از زن میخواهد تا فرزندشان را سقط کند و او را به دنیا نیاورد. در این میان، زنهای همسایه و آشنایان و بستگان نیز در دو جبهه روبهرو قرار میگیرند تا این جرقه، به آتشی میان زندگی و عواطف این زن و شوهر تبدیل شود؛ از جمله، برادر زن، با جانبداری از شوهر خواهرش، بر این باور است که با آغاز جنگ، شرایط زندگی آن قدر بد خواهد شد که بهتر است از اکنون برای آن زمان پیشبینی کرد؛ او حتی بر این باور است که ریسک به دنیا آوردن کودک را باید از بین بُرد.
نمایش «دو خاطره خیس»، نگاهی تیزبینانه به نبرد رودرروی دو عشق است. عشق زن به فرزندش، و عشق مرد به میهنش. در این داستان، دو جنگ موازی، به تصویر کشیده میشود. نبردی در خانه برای ماندن یا رفتن. زنی که میتواند برود و شوهرش را در جنگ با دشمن میهنش تنها بگذارد، و مردی که میتواند به همراه همسرش به شهری دیگر پناه ببرد، فرزند و خانوادهاش را تأمین کند، و پا در میدان نبرد با دشمن نگذارد. ولی در این میان، عشق به میهن، پیروز میدان است. مرد، میهنش را به همسر و فرزندش ترجیح میدهد و از خانواده و جان خویش در این راه میگذرد.
در بخش کارگردانی کار به نظر میرسد دو کارگردان میتوانستند برای هماهنگی بین بازیهای نمایش وقت بیشتری بگذارند و اگر چه بازیگران اثر تلاش بسیاری دارند تا بهترین اجرای خود را ارائه کنند اما هنوز تا نقطه مطلوب یعنی جایی که مخاطب باور کند آنچه را میبیند، خودِ اتفاق، خودِ شخصیت و خودِ ماجراست، فاصله باقی است.